جدول جو
جدول جو

معنی گشاده کامی - جستجوی لغت در جدول جو

گشاده کامی
(گُ دَ / دِ)
عمل گشاده کام:
لیلی ز سر گشاده کامی
چون ماه فلک بکش خرامی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
گشاده کامی
حالت و کیفیت گشاده کام
تصویری از گشاده کامی
تصویر گشاده کامی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(گُ دَ / دِ)
آنکه خواسته های خود را اجرا کند. کامروا
لغت نامه دهخدا
(گُ دَ / دِ)
آن که در کارها جرأت نماید و زود آنها را فیصل دهد. مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است، اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار راگشاده کاری باید. امیر گفت: شاگردان بددل و بسته کار باشند، چون استاد شدند و وجیه گشتند کار دیگرگون کنند. (تاریخ بیهقی). (قمر دلالت کند بر)... گشاده کار بامردمان و عزیز بر ایشان. (التفهیم چ تهران ص 384)
لغت نامه دهخدا
تصویری از گشاده کاری
تصویر گشاده کاری
حالت و کیفیت گشاده کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده کام
تصویر گشاده کام
آنکه آرزو هایش بسهولت تحقق یابد کامروا کامیاب
فرهنگ لغت هوشیار
فرمان سر گشاده منشور: امیر بخط خویش گشاد نامه ای نبشت بر این جمله... خیلتاش را پیش بخواند و آن گشاد نامه را مهر کرد و بوی داد، عنوان کتابت و فرمان، کتاب صحیفه
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در کارها جرات و جسارت بخرج دهد کسی که امور را بخوبی فیصل دهد مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار را گشاده کاری باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گشاده کار
تصویر گشاده کار
کسی که در انجام کارها جسور است
فرهنگ فارسی معین
اسراف، تبذیر، ولخرجی
متضاد: اقتصاد
فرهنگ واژه مترادف متضاد